این روز را روز سرنوشت نیز دانستهاند، یعنی روزی که همه چیز و هر اتفاقی که قرار است بعدا در زندگی برای هر یک از ما رخ دهد در آن تعیین میشود. (این مطلب را من در کتاب عهد الست به تفصیل بیان کردهام.) پس همانطور که همه چیز در مینو برای هر کس در روز سرنوشت مقدر میشود، هر چیزی هم که در طول سال قرار است برای شخص رخ دهد در نوروز مقدر و معین میگردد.
نکته دیگر این است که کم و کیف اتفاقاتی که قرار است برای هرکس در طول سال رخ دهد، میتواند در روز ازل با خواست انسان مشخص شود. به عبارت دیگر، در روز سرنوشت هم جبر است و هم اختیار، یعنی انسان میتواند با خواست خود اتفاقاتی را که در طول سال رخ خواهد داد، تغییر دهد و آن را به سود خود درآورد. مثلا اگر فقیر است، میتواند در آن روز بخواهد که از مال و نعمت بیشتر در طول سال برخوردار شود یا اگر تندرست نیست، بخواهد که به او تندرستی داده شود یا اگر افسرده و غمگین است، بخواهد که در طول سال از خوشحالی و سرزندگی برخوردار باشد. البته اگرچه اراده و خواست انسان میتواند روز سرنوشت در مقدرات دخالت کند، این خواست در صورتی موثر است که دیگران برای شخص بخواهند و بهاصطلاح دیگران برای او دعا کنند. چرا؟ به دلیل اینکه کسی که در وجود ما میخواهد یا اراده میکند، «من» یا نفس اماره ماست، خودخواهیها و خودبینیها و خودپسندیها و در یک کلام خودپرستی ماست. این خودپرستی مانع از برآورده شدن خواستهای ما میگردد اما در دعای دیگران در حق ما، این مانع وجود ندارد. خودپرستی در همه هست ولی روی آن به خود است نه به دیگری. لذا چیزی مانع از اجابت دعا در دعای دیگری وجود ندارد، پس خواست دیگران برای ما، میتواند به اجابت برسد. به همین دلیل گفتهاند که دعا باید از دهان غیر باشد تا به اجابت نزدیک باشد.
از دهان غیر کی کردی گناه / از دهان غیر برخوان کای اله
این غیر هم که در حق ما دعا میکند، هرکسی نمیتواند باشد. شرایطی باید در او جمع باشد. غیری که خواست او در حق ما امکان برآورده شدن دارد، کسی باید باشد که نفسش پاک باشد. باید دل او از غبار خودپسندی و خودپرستی پاک شده باشد تا دعایش در حق دیگران اجابت یابد.از اینجاست که مردان بزرگ وقتی خواستهاند اقدام به کاری سترگ بنمایند به پاکان متوسل شدهاند. چنانکه گفتهاند فردوسی در آغاز سرودن شاهنامه از محمد معشوقطوسی که یکی از اولیای خدا بود، تقاضا کرد تا از خدا بخواهد که او را موفق بدارد.پادشاهان نیز، بخصوص سر سلسلهها، برای موفقیت خود در سلطنت نزد زهاد، قدیسان و مردان خدا میرفتند تا از ایشان توقیع بخواهند. نظامی میگوید اسکندر برای توقیع نزد زاهدی رفت و اردشیر بابکان توقیع پادشاهی خود را از نماینده اهورامزدا دریافت کرد (دو کتیبه در این مورد باقی مانده است) و طغرل هم که سر سلسله سلجوقیان بود، نزد باباطاهر عریان رفت و حلقهای گل از وی دریافت کرد که نشانه تایید و توقیع بود.
شرط دیگر این است که آن شخص غیر که برای ما دعا میکند، نسبتی با ما داشته باشد و هرچه این نسبت با ما نزدیکتر باشد، امکان برآورده شدن دعای او در حق ما بیشتر است. به همین دلیل است که در نوروز رسم است که به دیدن نزدیکان و خویشان بروند وهرکس برای دوست و خویش و قوم خود دعا کند، یعنی از خدا توفیق و برکت و خوشی و تندرستی برای او بخواهد.تبریک گفتن، برکت خواستن در زندگی دیگری است و بالاخره در میان منسوبان، نزدیکترین افراد به هرکس، پدر و مادر او هستند، چه پدر و مادرانی که نقش پروردگار را از ابتدا برای فرزندان خود ایفا میکنند و لذا خواست آنان برای فرزندان از خواست دیگران مؤثرتر است.دقیقا به همین دلیل است که در قدیم رسم بود که فرزندان در نوروز ابتدا نزد پدر و مادر بروند و از آنان تقاضا کنند تا در روزی که سرنوشت ایشان تعیین میشود، برای ایشان خیر و برکت در طول زندگی و بهخصوص سالی که در پیش دارند، بخواهند. قدیمیها معتقد بودند که اگر شخصی به سعادت رسیده، نتیجه دعا و خواست پدر و مادر او بوده است.